دوراهه مرگ وزندگی

برای قلب شکسته ی دوستم

دوراهه مرگ وزندگی

برای قلب شکسته ی دوستم

دوراهه مرگ وزندگی

می گن گذشته ها گذشته ولی از بعضی گذشته ها نمی شه راحت گذشت می دونی از چی یا بهتره بگم کی از ادمای گذشته از پدرش کسی که وقتی برای اولین بار به دنیا اومد اونو دید کسی که دستاش رو گرفت راه بره کسی که تموم زندگی ایش دختر یکی یه دونه اش بود اما ایا ادمای بزرگ که تاج و تخت داشتن این رو فهمیدن هون ادمایی که گذاشتن به راحتی هزاران هزار نفر زیر گور ادما زنده به گور بشن می شد با یه چکه اب نجاتشون داد اما اون اب رو دریغ کردن می شد یک کم حواسشون جمع باشه که یه ادم زنده با نفس های بریده توی سرد خونه نفس های اخرش رو نکشه در فاجعه منا یا قتل زنجیره ایی منا هزار چند نفر از هم وطن هامون بوسیله ی ال سعود به قتل رسیدن باز هم می گم کسایی که می شد جونشون رو نجات داد 3 مهرماه یه تاریخ خونین توی تقویم سال 94ام وقتی داغ پدر نداشتن رو فهمیدم که اشتباها از دهنم در فت و پیش دوستم گفتم پدر همین یه کلمه تا اعماق جگرش رو سوزوند و من از اون تاریخ به بعد یه جنایت کارم لطفا اگه دختری دیدن با مو های فرفری چشمای قهوه ای درشت و مهربون از گفتن یه کلمه خوداری کنین :(پدر) با هر زبانی اکیدا گفته نشه

جو گیری بد مرضیه چون امروز   سر کلاس ادبیات جو گیر شدم به معلم ادبیاتم که متعجب و متفکر نگاهم می کرد گفتم خانوم این جمله او در واپسین دم  با نگاهش با امام حرف ها داشت تشخیص نیست خوب گاهی وختا ما نمی تو نیم حرف بزنیم از طریق چشمامون با هم حرف می زنیم پس چشم عمل یه ادم یعنی حرف زدن رو انجام نمی ده  معلم ادبیاتمون هم پاشو کرده بود توی   کفش سیاه پاشنه بلندش که نه تشخیصه من هم چاره ای جز این نداشتم که بگم  اهان خانوم حق با شماست و ساکت بشم پشت سریم به شوخی گفت فلانی و من الان از طریق چشمامون با هم حرف می زنیم و از بچ بچ بقیه هم می شد با کمال فروتنی فهمید  که من نمونه ی خوبی برای دست انداختن و مسخره شدن هستم ولی برعکس همه اونا زنگ اخر دوسی تو بهم نگاه کردی  و کلی با هام با همون نگاه حرف زدی  من هم بهت خندیدم با نگام گفتم که خنده ات برام یه دنیاست این که ممنونم برای خوشحال کردن من غم زده بهم لبخند می  زنی و نمی خواد غم زنگ پیش رو که پارگرافی بود در موردحاجی های سفید پوشی که از شب به طرف عرفات حرکت می کنن رو قایم کنی دوسی این قدر یهویی به این قسمت رسیدیم که همه رو چراغ خاموش غافل گیر کرد اگه می دونستیم اون بند رو جا می ذاشتیم تا غمت و داغت تازه نشه بله امروز زنگ ادبیات پر ماجرایی داشتیم  اون از حرف نابجا و عارفانه ی من و اون از اون بندی که بی موقع اب داده شده بود  دیروز هم که جلوی اسامی بچه ها اسم پدر نوشته بود به اسم تو که رسیدم بد جوری چشمام از روی اسم پدرت پرید سعی می کردم که دیگه چشمم به اون نخوره وای خدایا یعنی دیروز تو اسم بابات رو دیدی بابایی که تا اخر عمرت اسمش توی شناسنامه ات هست حیف که خودش نیست نه چرا هست از همه زنده تر و پاینده تر روزیش پیش خداست خدای عیسی گفته که انها نزد من زنده اند مگه می شه روی حرف خدا حرف اورد دوست دارم اون دنیا ببینم که پول و ثروت از همه مهم تر سلطنتشو ن می تونه توی قیامت تبرئه شون کنه خدا تو قران  می گه پس کو خداشون  چرا خداشون کمکشون نمی کنه نه این خدا ها می تونن یه چیزی رو خلق کنن و در اخر از صدا و سیما محترم خواهش می کنم توی اخبار یا هر برنامه ای که بخش می کنن اون تصاویر یا فیلم هایی که شهدا منا   رو هم تلمبار شدن رو نشون نده اخه یهیار دوسی گفتی وختی اخبار می بینین تازه می فهمین که پاره تنتون چه جوری پرپر شده و همین چند تا فیلم یا عکس چه کارهایی که با دل یه ادم داغدار نمی کنه

مهربان