همیشه اهنگ می رن ادما برام مسخره بود تا می شنیدمش خنده ام می گرفت با لحن مسخره ای می خوندمش چون همه ی عزیزام پیشم بودن شکست عشقی هم نخورده بودم که بخواد خاطره ای از کسی به یاد بمونه بوته ی گل یاس هم نداریم ولی بابا م پیشمه اگه خدا بخواد امسال خرداد 55ساله می شه سر زنگ تاریخ یادش به خیر دوهفته پیش یکی از بچه پاورپوینت درست کرده بود عکسای کتاب شیراز قدیم رو نشون می داد بعد اهنگش هم می رن ادما بود ولی این بار این اهنگ برام بدجوری گریه دار بود یکی از بچه ها باباش رو همین دوماه پیش از دست داده طفلکی داغش تازه شد اصلا داغ همه تازه شد خواننده با سوز تموم از رفتن ادمایی حرف می زد که فقط خاطراهاشون به یاد می مونه از دختری که بوته ی یاس باباش هست ولی خود باباش نیست یه دختر شونزده ساله خیلی توی این سن بابایی می شه یه دنیایی باباباش داره مخصوصا هم بابات جوون باشه مثلا 35 یا 40 بیشتر ادم رو درک می کنه بگمونم باباش 38 یا 37 ساله بود خدا می دونه اگه امسال زنده بود دوست یکی یه دونه ی من چه تدارکاتی برای باباش می دید سنگ تموم سنگینی می ذاشت یواشکی به عقب نگاه می کردم و چهره ی توهمش رو نگاه می کردم مثل قهرمانا ی توی فیلم سعی می کرد توی این موقع حساس گریه نکنه بچه ها هم ناراحت بودن حتی شرترینمون هم ساکت شده بود ا ره همه ی ما دخترا دل رحم و رماتیکیم برامون سخته هم کلاسی مون به یاد باباش بیفته بابایی که به ناحق کشته شد