خدا تو را به خودت می دانی که برای پاکی این کوچک دست هوس بلند می کنند گریه اش هر مرد و زنی را به یاد روزی خواهد انداخت که تازه به دنیا امده اند خنده اش انسانی را از مرز خودکشی به زندگی می اورد راه رفتن او به زمین خوردگان توان بلند شدن می دهد دخترکم را مراقب خواهی بود ملکه ی معصومیت است قطره چکان چشمانش تو را ادم می کند تنها حوایی ایست که با سیبش تو را به بهشت می برد فرشته ی من هر چند سال داشته باشد او را در اغوش خواهم کشید به او خواهم گفت او را به خاطر می سپارم که اگر روحم از زندگی خبر نداشت روزی بیدارش نکردم عطر موهایش حتی در زیر خاک باعث شود که او را با دهان بسته اواز کنم شب ها در قبرستان طنین نغمه ای برای او همه جا را پر از صدای رنگی خواهدکرد نخواهم گذاشت که گور کن و همسایه هایم بخوابند حتما به من خواهندگفت زنده بودی اواز خواندی چون هنوز صدایت پخته نشده نام دختر را بیشتر بکش تا عاشقانه شود:0